17 مهر 1404

مرا به حال خودم بگذارید دیگر توان ادامه ندارم

دکتر محمد بقایی(داروساز، پژوهشگر):

در پزشکی، ما از تشخیص آغاز می‌کنیم و به درمان می‌رسیم. اما گاه فراموش می‌کنیم که زندگی فقط ادامه‌ی فعالیت سلولی نیست، بلکه تداومِ امید است.
روایت اخیر دکتر رانجانا سریواستاوا، پزشک برجسته‌ی سرطان‌شناسی در استرالیا، در The Guardian (اکتبر ۲۰۲۵) یادآور همین حقیقت است: گاهی درمان، به جای دارو — یا در کنار دارو — به هم‌دلی، درک و حضور نیاز دارد. بیماری که دیگر نمی‌خواست ادامه دهد.
سریواستاوا داستان زنی را روایت می‌کند که با دو نوع سرطان لاعلاج و سال‌ها افسردگی مزمن زندگی می‌کرد. او و پزشکش پس از گفت‌وگوهای فراوان تصمیم گرفتند از جراحی سنگین صرف‌نظر کنند و درمانی ملایم‌تر چون پرتودرمانی را برگزینند. همه‌چیز هماهنگ شده بود ، قرارها، مشاوره‌ها، پرستار مراقب، زمان پرتودرمانی.
اما درست زمانی که پزشک تصور می‌کرد مسیر به‌درستی پیش می‌رود، پیامی کوتاه همه‌چیز را دگرگون کرد: «دیگر توان ادامه ندارم… بگذارید آرام بمانم.» بیمار تمام نوبت‌هایش را لغو کرد و پزشک، در سکوتِ سنگینِ صفحه‌ی تلفن، با خود اندیشید: شاید بیش از اندازه به بیماری اندیشیدم و از مسائل روحی او غافل شدم.

هرگز از بارِ روانیِ درمان غافل نشویم!
درمان همیشه به معنای تزریق دارو یا انجام جراحی نیست؛ گاه، خودِ درمان می‌تواند منبع اضطراب و رنج باشد. بیماری که درگیر افسردگی است، ممکن است دیگر توان شنیدن واژه‌ی «امید» را نداشته باشد، چه رسد به برنامه‌های دقیق درمانی. در چنین لحظاتی، بیمار نه به نسخه، بلکه به درکِ سکوت و احترام به رنج نیاز دارد —به کسی که حضورش، آرامش باشد نه الزام.
دکتر سریواستاوا به یکی از عمیق‌ترین ضعف‌های نظام درمانی اشاره می‌کند: سلامت روان هنوز در حاشیه‌ی پزشکی ایستاده است. بیمار از متخصصان متعدد کمک می‌گیرد، اما هیچ‌کس مراقب فرسایش ذهن و احساس او نیست. او تأکید می‌کند کهروان‌پزشکان و مشاوران باید در کنار انکولوژیست ها و پرستاران، بخشی ثابت از تیم درمانی باشند — نه به‌عنوان گزینه‌ای اختیاری، بلکه به‌عنوان جزئی از درمان انسان، نه فقط بیماری.


در لایه‌های عمیق‌تر این روایت، پزشک با احساس گناهِ درمانگر بودن روبه‌روست. گناهی نه از اشتباه علمی، بلکه از ناتوانی در تسکین روح بیمار.
سریواستاوا با صداقت می‌نویسد که پزشکان نیز در مسیر درمان، از درون زخمی می‌شوند و آسیب می بینند. زیرا هر پزشکی که می‌خواهد جان بیمارش را نجات دهد، ناگزیر روزی با مرز ناتوانیِ خود روبه‌رو می‌شود و این، بخشی از انسان‌بودنِ اوست.


شاید معنای نوین پزشکی در قرن بیست‌ویکم همین باشد: حرکت از درمان‌محوری به انسان‌محوری. جایی که نسخه، فقط ترکیب دارو نیست، بلکه آمیزه‌ای از درد، درک و ظرفیت روانی بیمار است. گاهی درمان حقیقی یعنی به بیمار اجازه دهیم خودش تصمیم بگیرد ادامه دهد. نه آن‌که او را به ادامه‌دادن واداریم.
روایت دکتر سریواستاوا درباره‌ی یک بیمار خاص است، اما پژواک آن در وجدان هر پزشک طنین دارد. زیرا همه‌ی ما، در جایی از مسیر، میان علم و احساس، میان درمان و سکوت و همراهی، ایستاده‌ایم تا به یاد آوریم: گاهی علم ناکار آمد می‌شود، داروها بی اثر می‌ شوند و آنچه می‌ماند، نگاهی‌ست آرام که به بیمار می‌گوید: تو تنها نیستی...

 

/انتهای پیام

بنیاد امور بیماریهای خاص

@cffsd

شماره حساب سیبا بانک ملی
0110103434000
واریز کمک های مردمی
100 مطب دیابتی
اطلاعیه‌های مهم
آخرین مجلات خاص